ادوارد مونک-Edvard Munch و اکسپرسیونیسم
ادوارد مونک-Edvard Munch و اکسپرسیونیسم و 12 دسامبر 1863 در نروژ متولد و در 23 ژانویه 1944 درگذشت.
دوران کودکی توأم با فشار و بیماری، بر روحیاتش تأثیر زیادی گذاشت، از این رو، بسیاری از تابلوهای ادوارد مونک بر محور درد و بیماری و با موضوع یک زن و مرد شکل گرفتهاند. ونک هنرمندی به شدت «شخصی» بود که حال و هوای او در آثارش در دورههای مختلف متجلی شدهاند. خودنگارههای او در دورههای گوناگون، احوال روحیاش را که غالباً «ملتهب» بود، ثبت کردهاند.
خود نگارهای از ادوارد مونک برای آگاهی از مفهوم خودنگاره اینجا را کلیک کنید.
از مشهورترین نقاشیهای او چهار تابلوی مجموعه فریاد است که عموماً با نام جیغ نیز شناخته میشود. ادوارد مونک چهار تابلوی فریاد را در اواخر دهۀ ۱۸۹۰ میلادی و در طول اولین دهه سده بیستم به صورت رنگی و رشتهای از طرحهای قلمی و زغالی به نقاشی کشید. فریاد معروفترین اثر ادوارد مونک، «یکی از شاهکارهای هنر مدرن» و از الگوهای آشنای سبک اکسپرسیونیسم شناخته میشود.
مونک در مورد چگونگی کشیدن این نقاشی میگوید:
«یک روز عصر قدم زنان در راهی میرفتم، در یک سوی مسیرم شهر قرار داشت و در زیر پایم رودخانه. خسته بودم و بیمار ایستادم و به آن سوی رود نگاه کردم، خورشید غروب میکرد. ابرها به رنگ سرخ همچون خون درآمده بودند. احساس کردم جیغی از دل این طبیعت گذشت، به نظرم آمد از این جیغ آبستن شدم. این تصویر را کشیدم، ابرها را به رنگ خون واقعی کشیدم، رنگها جیغ میکشیدند. این بود که جیغ پدید آمد.»
ادوارد مونک-Edvard Munch و کتیبه زندگی
در دسامبر سال ۱۸۹۳ آنتر درلیندن در برلین نمایشگاهی از آثار مونک برگزار کرد در میان این نقاشیها شش نقاشی با عنوان مطالعه برای عشق نیز وجود داشت. این سر آغاز دورهای شد به نام «کتیبهٔ زندگی»
در قسمت مرگ این مجموعه در بیمارستان موضوع مرگ خواهرش سوفی است تمرکز احساس گرایانه نقاشی بر روی پرترههایی از تمام افراد خانوادهاش. در ادامه این قرن مونک به کار پایان دادن این مجموعه یخ زده پرداخت بیشتر آنها در ابعاد بزرگ بودند. او برای یک نقاشی به نام متابولیزم در سال ۱۸۹۸ یک بوم بسیار بزرگ ساخت، در ابتدا نام آن را آدم و حوا گذاشت ولی بعدها نامش را تغییر داد برای اولین بار تمام این مجموعه را به نمایش گذاشت در نمایشگاه کشورهای مستقل در برلین سال ۱۹۰۲.
تمهای کتیبهٔ زندگی همانند بقیه کارهای مونک است ولی آنها قویتر کار شدهاند. در نقاشیها از خراشکاری استفاده کرد و عمق احساساتش را در موتیفهایش نشان داد صحنههایی از زندگی زنهای زیبا، ناامیدی از عشق، عصبیت، حسادت، احساس شهوت بشریت و جدایی در مرگ و زندگی این تمها در حالات بسیاری از نقاشیهایش پیدا میشوند مانند کودک بیمار (۱۸۸۵) عشق و درد (۱۸۹۳) خاکستر (۱۸۹۴) و پل.
مونک اغلب از سایهها و حلقههای رنگی در اطراف پیکرهها برای جدا کردن هالهای از ترس، عصبیت و شهوت جنسی استفاده میکرد. این نقاشیها نشاندهندهٔ تأثیرات مشکلات جنسی هنرمند بود.
بسیاری از این نقاشیها در مدلهای مختلف انجام شدند مانند مدونا، دستها و… مونک از طراحیهای دو نفره متنفر بود زیرا اعتقاد داشت حالات یک بدن، تنها برای نشان دادن جذاب است و روح اثر به تنهایی میتواند در کار جای پیدا کند، دو روح در یک کادر نمیگنجد.
مونک میگوید: «هنر من یک اعتراف داوطلبانه است و تلاش برای نشان دادن خودم و رابطهام با زندگی.» در سال ۱۸۹۰ مونک نقدهای مثبتی دریافت کرد یکی از بزرگترین حمایت کنندگان او در برلین والتر راتناو بود و بعدها وزیر امور خارجه آلمان که نقش بزرگی در موفقیت وی داشت از او حمایت کردند.
مونک میگوید:
«معمولترین راه مطالعه تمرین کردن است. در ترسیم احساس درونی به هر خط و شکلی و تسلط به تحت کنترل داشتن آنها در طی طولانی مدت و رشد و پرورش افکار برای رسم بهتر و نزدیک تر به واقعیت درون.»
هنر مونک کاملاً شخصیت پردازانه و اندکی آموزنده بود. سمبل شخصی او به دور از شخصیت سایر نقاشان سمبولیست مانند گوستاو مورو و جیمز انسور بود. مونک بسیار زیاد تحت تأثیر اکسپرسیونیست آلمان بود که فلسفه او را دنبال میکردند. برای بسیاری از کارهای مونک در موزههای اصلی و گالریهای نروژ به نمایش در میآید.
روزهای خوبِ ادوارد مونک-Edvard Munch
پشتیبانی خوب و توجهات زیاد به مونک توسط آلبرت کلمن و مکس لینت باعث شد دراینباره در خاطراتش بنویسد:
«بعد از ۲۵ سال تلاش و مصیبت سر انجام نظرات خوب در آلمان به سوی من جلب شد و دربهای بسیاری به سوی من باز شد.»
به هر حال علیرغم این تغییرات مثبت، رفتارهای مونک او را از سایر هنرمندان جدا کرد. در یک شلیک تصادفی در حضور تولا لارسن که برای آشتی پیش او بازگشته بود، دو تا از انگشتانش زخمی شد. او سر انجام مونک را ترک کرد و با یکی از همکاران جوانتر مونک ازدواج کرد.
نقاشیهای او به نامهای ادامه زندگی، مرگ مارات اول، در سالهای (۱۹۰۶–۱۹۰۷) انجام شد که کاملاً تحت تأثیر حادثه تیراندازی و تأثیرات بعد از آن بود. در سال ۱۹۰۳–۱۹۰۴ مونک نشان داد که سبک وحشیگری (فویست) در حال آمدن است.
بهدلیل رنگهای نامتعارف آنها این آثار برایش جذاب بودند. بعد از این که در سال ۱۹۰۶ این سبک خود را نشان داد، مونک بر روی بسیاری از آنها کار کرد. در طول این زمان مونک نظرات زیادی را برای این پرترهها و نقشها به خود جلب کرد. بعد از این زمان در سال ۱۹۰۷ او مجدداً توجه خود را به فیگورهای انسانی و موقعیتهای متفاوت تر جلب کرد.
بیماری و بهبود ادوارد مونک-Edvard Munch
در پاییز ۱۹۰۸ مونکِ عصبی و ناراحت، کاملاً با میخوارگی اخت گرفت (میخوارگی در او بسیار حاد شد) همانطور که بعداً نوشت:
شرایط من رگههایی از دیوانگی سخت بود. بر اساس این رفتارهای غلط، او وارد کلینیک دانیل جاکوبسن شد.
درمان او در طول هشت ماه شامل رژیم غذایی و درمان با شوک الکتریکی برای اعصاب بود. مونک در بیمارستان برای بازیابی شخصیتش بستری شد. بعد از بازگشت او به نروژ در سال ۱۹۰۹ کارهای او بیشتر رنگی و کمتر بدبینانه بود. پرتره پروفسور جاکوبسن در سال ۱۹۰۹ کشیده شد که یکی از بهترین کارهای مونک است.
به علت این که حالش بهبود یافته بود، مجمع عمومی نروژ در نهایت به کارش توجه کرد و موزهها نقاشیهایش را خریداری کردند. اولین نمایشگاهش درنیویورک آمریکا سال۱۹۱۲ بود. جاکوبسن، مونک را نصیحت کرد که تنها با دوستان خوب رابطه داشته باشد و از میخوارگی پرهیز کند، مونک نصیحتهایش را آویزه گوش کرد و حاصل آن پیشرفت و چندین پرتره کامل و کیفیت بالا از دوستانش بود. او مناظر زیبا و احساسات انسانی را در حین کار و بازی ترسیم میکرد. رنگ سفید در کارهایش بیشتر شد و رنگ سیاه را کمتر به کار میبرد.
همراه با درآمدی بیشتر مونک قادر شد املاک جدیدی خریداری کند. همراه با فاجعۀ جنگ جهانی اول، مونک شکوه و اشرافیت خود را از دست داد. او میگوید: دوستان من آلمانی هستند اما من عاشق فرانسه هستم. در دهه ۱۹۳۰ مشتریان آلمانی او که بسیاری از یهودیان بودند آیندۀ خود را در طول ظهور نازیها از دست دادند. در سال ۱۹۱۸ مونک بسیار خوش شانس بود که از سرما خوردگی اسپانیایی در امان ماند، کل دنیا در آن سال به این بیماری مبتلا شدند.
سال های پایانی ادوارد مونک-Edvard Munch
مونک دو دههٔ آخر زندگی اش را در ملک راحت خود در اسلو سپری کرد. بسیاری از آخرین نقاشیهایش در مجموعه «جشن زندگی کشاورزی» شامل بسیاری از منظرههایی است که از اسب خود روسو به عنوان مدل استفاده کرده. بدون هیچ شکی مونک از مدلهای زنانه که با آنها روابط عاشقانه داشت تأثیر گرفته و تعداد زیادی نقاشی عریان به تصویر کشیده مونک برای کشیدن نقاشی گهگاه خانه خود را ترک میکرد آنهایی که از خانه شکلات سازی فریا کشیدهاست.
در سال ۱۹۳۰–۱۹۴۰ نازی کارهای مونک را هنر منحط نامید در کنار پیکاسو و پل کله و ماتیس، گوگن و بسیاری از هنرمندان مدرن. آنها ۸۲ اثر از آثارش را از موزههای آلمان جمعآوری کردند.
در سال ۱۹۴۰ آلمانها نروژ را اشغال کردند و حزب نازی بر دولت غلبه یافت، مونک ۷۲ ساله بود و تمام آثارش را در طبقه دوم خانهاش نگهداری میکرد. ۷۱ نقاش پیش از این توسط نازی دستگیر شده بودند یا آثارشان توسط نازیها جمع شده بود. مونک نیز در ترس از نازی به سر میبرد.
یازده اثر هیچگاه توسط نازیها کشف نشد که مهمترین آنها جیغ و دختر بیمار بودند. مونک در خانهاش در اکلی نزدیک اسلو در ۲۳ ژانویه ۱۹۴۴ درگذشت. درست یک ماه بعد از جشن تولد ۸۰ سالگیش مراسم تدفین هماهنگ شده توسط نازی باعث بروز این احساس در نروژیها شد که او یک هوادار نازی بوده. شهرداری اسلو ملک اکلی را از بازماندگان او در سال ۱۹۴۶ خریداری کرد.
لیستی از آثار ادوارد مونک-Edvard Munch
- بعد از ظهر در کارل جوهان (۱۸۹۲)
- خونآشام (۱۸۹۳)
- جیغ (۱۸۹۶)
- کودک بیمار (۱۸۹۶)
- بوسه (۱۸۹۷)
- خاکسترها (۱۸۹۴)
- مدونا (۱۸۹۴–۱۸۹۵)
- بلوغ (۱۸۹۵)
- پرتره شخصی با سوزاندن سیگار (۱۸۹۵)
- مرگ در اتاق بیماری (۱۸۹۵)
- رقص زندگی (۱۸۹۹–۱۹۰۰)
- مادر مرده (۱۸۹۹–۱۹۰۰)
- پرتره شخصی بین ساعت و رختخواب (۱۹۴۰–۱۹۴۲) در این نقاشی هنرمند تصویر خود را میان دو سمبل مرگ یعنی ساعت و تخت خواب قرار دادهاست بدون اینکه هیچ نشانهای از اعتراض و مخالفت با مرگ در صورتش دیده شود. بدون هیچ کوششی برای پنهان کردن این حقیقت که پیر شدهاست.
در پایان به نمایش آثار مونک میپردازیم:
مرگ در اتاق بیماری (۱۸۹۵)
پیچک سرخ ویرجینیا بین ۱۸۹۸-۱۹۰۰
موزه مونک
بانوی دریا ۱۸۹۶ میلادی
گالری ملی اسلو
کودک بیمار (۱۸۹۶)
دختران روی پل ۱۹۰۲ میلادی
بوسه (۱۸۹۷)
خونآشام (۱۸۹۳)
مدل کنار صندلی حصیری ۱۹۲۱-۱۹۱۹ میلادی
موزه مونک، اسلو، نروژ
مدونا (۱۸۹۴–۱۸۹۵)
رقص زندگی (۱۸۹۹–۱۹۰۰)
دختران روی پل ۱۹۰۲ میلادی
بلوغ (۱۸۹۵)
واقعا مطلب مفید و کاملی بود بسیار با جزئیات و کامل و همه چیز در کنارهم قرار گرفته بود. موفق باشید
واقعا چقدر زندگی جالب اما پر فراز و نشیبی داشتند